چقدر از روابطتان رضایت دارید؟ چه قدر از بودن در کنار دیگران احساس آرامش میکنید و چقدر مسائل مختلفی که ناراحتتان میکند را نادیده میگیرید تا بتوانید دیگران را برای خودتان نگهدارید؟ چقدر از خودتان میگذرید تا نیازهای دیگران را برآورده کنید و چقدر احساس میکنید که از طرف دیگران درک نمیشوید؟انسان موجودی اجتماعی است و در اجتماع بزرگ میشود، در اجتماع خوشحال میشود، در اجتماع نیازهایش برآورده میشود، در اجتماع شکست میخورد و در اجتماع غمگین میشود و در اجتماع هم میمیرد.میبینید؟ بله، تمام زندگی غالب انسانها حول محور روابطشان شکل میگیرد و شاید داشتن روابط بهتر به معنی داشتن زندگی بهتر است.دقیقاً به همین صورت است که میتوان به آیندهای بهتر امیدوار بود.اگر روابطمان درست بشود زندگی بهتری خواهیم داشت و اینجا همانجایی است که طرحواره درمانی وارد عمل میشود.یک طرحواره درمانگر خوب میتواند رفتارهایتان را تحلیل کند، مشکلات را به دست بیاورد و آنها را حل کند تا شروع دوبارهای را در زندگی برای شما رقم بزند. اگر میخواهید از این رویکرد بیشتر بدانید لطفاً با ما همراه باشید. بگذارید برای معرفی طرحواره از یک مثال استفاده کنم:
غالباً دانشآموزها بعد از کنکور یا حتی بعد از گرفتن مدرک دیپلمشان در اولین فرصت برای گرفتن گواهینامه به آموزشگاههای رانندگی مراجعه میکنند. اگر این دوره را گذراندهاید به یاد بیاورید که چه زحمتهایی برای فراگرفتن مهارت رانندگی کشیدید. اینکه در ابتدا فقط فرمان را با دودست میچسبیدید و مربی رانندگی گاز و کلاچ و ترمز را کنترل میکرد، اما بااینحال سعی میکردید که با تمام وجود تمرکز کنید که بهجایی نزنید و کمی هم ته دلتان دلشوره داشتید، در ادامه که حرفهایتر میشدید دیگر تقریباً هماهنگی دستها و پاها به حدی رسیده بود که خودتان بهتنهایی هدایت ماشین را به عهده میگرفتید اما بااینحال هر بار که نیاز بود دنده عوض کنید به دنده نگاه میکردید و سعی میکردید جوری کلاچ بگیرید که ماشین خاموش نشود و همینطور با سرعت مناسب حرکت کند.اما گذشت و گذشت و شما در امتحان رانندگی قبول شدید ، حالا که سالها از آن اتفاقات گذشته است آیا هنوز هم برای رانندگی به هماهنگی پاها، جای دندههای مختلف ماشین و اینکه کمربندتان را بستهاید بهشدت گذشته فکر میکنید؟قطعاً نه
طرحواره دانفوس دقیقاً همین هست،از زمانی که شما بدون فکر میتوانید رانندگی کنید یعنی رانندگی کردن از حوزهی آگاهی شما خارجشده و به حالت ناهشیار درآمده و این یعنی در ذهن شما تبدیل به طرحواره شده است؛تابهحال شده است زمانی که فردی را برای اولین بار میبینید بدون هیچ سابقهی قبلی از او خوشتان بیاید یا متنفر بشوید وندانید که دلیل آن چیست؟ تابهحال برایتان پیشآمده که در جمعی یا در یک مهمانی حرفی زده یا کاری انجام دهید و زمانی که به خانه برمیگردید با خودتان فکر کنید که چرا من آنجا فلان کار را کردم و یا فلان حرف را زدم؟ تابهحال پیشآمده که در مواجهه با یک فرد جدید یا حتی قدیمی مضطرب بشوید یا عصبانی شوید و دلیلش راندانید؟ دقت کردهاید که چقدر این اتفاقات در زندگیتان تکرار میشود؟به این سؤالات فکر کنید، فکر کنم تا به اینجا بهطور اجمالی متوجه مفهوم طرحوارهها شده باشید اما در ادامه بهصورت دقیقتری این مفهوم را تعریف میکنیم.
تعریف طرحواره
کلمهی طرحواره در حوزههای مختلفی بکار میرود، طرحواره بهطورکلی به معنای ساختار،قالب یا چارچوب تعریف میشود.
در نظام فلسفی کانت طرحواره به معنای درک و دریافت نقطهی اشتراک تمام عناصر یک مجموعه است.
طرحواره در حوزهی روانشناسی ، تاریخچهای غنی و برجسته دارد.در حوزهی رشد شناختی،طرحواره را بهصورت قالبی در نظر میگیرند که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل میگیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین کنند.ادراک از فیلتر طرحواره میگذرد و پاسخهای افراد نیز توسط طرحواره جهت پیدا میکنند.
در بافتار روانشناسی و رواندرمانی،طرحواره بهعنوان هر اصل سازمان بخش کلی در نظر گرفته میشود که برای درک تجارب زندگی فرد ضروری است. بسیاری از طرحواره ها تا در اوایل زندگی شکل میگیرند،به حرکت خود ادامه میدهند و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل میکنند؛ حتی اگر هیچگونه کاربرد دیگری نداشته باشند.این مسئله همان چیزی است که گاهی اوقات به هماهنگی شناختی از آن یاد میشود،یعنی حفظ دیدگاهی باثبات در مورد خود یا دیگران، حتی اگر این دیدگاه نادرست و تحریفشده باشد اما هماهنگی شناختی حاصل از این دیدگاه باعث میشود تا دنیا قابل پیشبینی شود و انسانها در دنیا احساس امنیت کنند.
طرحواره ها در طرحواره درمانی
- اطلاعاتی خودکار و خارج از حیطهی آگاهی هستند
- اطلاعاتی تکرارشونده هستند
- حالت موقعیتی ندارند،فراگیر و همیشگی هستند و تکرار میشوند.
وقتیکه طرحواره ها شکل میگیرند چکار میکنند؟
۱)اولین کاری که طرحواره میکند این است که باعث میشود تا ما صرفاً به مطالب خاصی توجه کنیم(تأثیر بر فرایندهای توجهی)
۲)دومین کاری که طرحواره ها انجام میدهند تأثیر در ذخیره کردن اطلاعات است،ما اطلاعاتی را ذخیره میکنیم که با طرحواره هایمان هماهنگ باشند.(تأثیر بر ذخیرهسازی انتخابی)
۳)سومین کار، یادآوری اطلاعات است،ما اطلاعاتی را به یاد میآوریم که مربوط به طرحواره است(بازیابی انتخابی)
چرا ما به طرح واره ها نیاز داریم؟
جواب این سؤال بسیار مهم است، همانطور که گفتم طرحواره ها بهصورت ناهشیار در ذهن ما قرار دارند، دقیقاً به همین دلیل هم هست که تکرار میشوند و به یک الگوی رفتاری در زندگی تبدیل میشوند،اگر اینطور نبود و طرحواره ها در حوزهی آگاهی ما بودند، بهراحتی میتوانستیم از تکرار شدنشان اجتناب کنیم. به مثال ابتدای مقاله فکر کنید، تصور کنید که همیشه هنگام رانندگی باید بهجای شمارهی دندهها زمان دنده زدن،اینکه قبل از دنده زدن باید کلاچ را بگیریم، اینکه هنگام ایستادن ماشین زمانی که ماشین روشن است باید کلاچ را بگیریم تا ماشین خاموش نشود و دهها باید دیگر فکر کنیم.آیا رانندگی سختتر نمیشد؟آیا انرژی زیادی از ما گرفته نمیشد؟ دقیقاً فایدهی طرحواره ها همین هست، هنگامیکه اطلاعات به ناخودآگاه میروند و بدون نیاز به توجه و بهصورت خودکار عمل میکنند، باعث میشوند که انرژی بسیار کمتری از ذهن ما گرفته شود و درواقع این راهی هست که ذهن تنبل ما به کار میبرد تا به موارد کمتری بهطور همزمان توجه کند. اما مشکل اصلی برای زمانی است که این اطلاعات درونی شده اشتباه باشند…
طرح واره های ناسازگاراولیه:
بیایید فرض کنیم که اطلاعات اولیهای که درونی سازی میشوند غلط باشند، همان اطلاعات خودکار میشوند، به یک الگو درمیآیند و تکرار میشوند، قطعاً طرحواره های ایجادشده از آنها باعث ایجاد رفتارهای غلط،اطلاعات غلط و احساسات،عواطف و هیجانات غلط میشوند.یانگ این طرحواره ها را، طرحواره های ناسازگار اولیه نامید که خصوصیات زیر رادارند:
- الگو یا درونمایههای عمیق و فراگیری هستند
- از خاطرات،هیجانها،شناختواره ها و احساسات بدنی تشکیل شدهاند
- در دوران کودکی یا نوجوانی شکلگرفتهاند
- در سیر زندگی تداوم دارند
- دربارهی خود و رابطه با دیگران هستند.
- بهشدت ناکارآمدند
تعریف طرحواره درمانی
طرحواره درمانی رویکردی به درمان است که طرحواره های ناسازگار اولیه را شناسایی کرده و شروع به درمان آنها میکند.
چرا طرحواره درمانی؟
در اینجا میخواهیم دلایلی را که طرحواره درمانی را از درمانهای دیگر متمایز میکند نام ببریم:
۱)اصلیترین دلیل کیفیت طرحواره درمانی، دلیلی است که بهواسطهی آن طرحواره درمانی به وجود آمد و آن، پیشگیری از عود اختلالات در طرحواره درمانی است که کمتر درمانی تا این حد میتواند از این عود جلوگیری کند.
۲)بازهم همانطور که در بالا ذکر شد طرحواره درمانی طبق تحقیقات در مشکلات مزمن و منش شناختی بسیار مؤثرتر عمل میکند.
۳)بسیاری از مفروضههایی که لازمهی پیشرفت درمان در درمانهای شناختی رفتاری است را بیماران بههیچوجه اجرا نمیکنند، یکی از این مفروضهها نیاز اصلی رابطهی خوب درمانگر با مراجع است که متأسفانه دستور روشنی برای ایجاد این رابطهی خوب در درمان شناختی رفتاری وجود ندارد و همینطور غالب بیماران منش شناختی مشکلات اساسی در ارتباطات خودشان دارند و به این دلیل موارد مناسبی برای طرحواره درمانی نیستند.
۴)مفروضهی دیگر درمانهای شناختی رفتاری این است که اگر ما بتوانیم به بیمار آموزش بدهیم، با تکالیفی که داده میشود خود بیمار میتواند افکار خود آیند و تحریفهای شناختی خود را یافته و آنها را اصلاح کنند، این در حالی است که حل کردن مشکلات رفتاری برای افراد عادی هم بسیار کار سختی است چه برسد به مراجع با مشکلات خاص و همینطور خیلی از بیماران بههیچوجه به دنبال یادگیری مطالب جدید که اصلیترین اتفاق در درمانهای شناختی رفتاری است، نمیباشند.
۵)پیشفرض دیگر درمانهای نشانهای مبتنی بر DSM بهخصوص درمان شناختی رفتاری این است که بیماری که برای درمان میآید مشکلات واضح و شفافی دارد اما ما مشاهده میکنیم که تعداد زیادی از بیماران نمیتوانند در مورد مشکلاتشان صحبت کنند و بهشدت گنگ و مبهم صحبت میکنند.
۶)غالباً درمانهای مختلف بهجز درمانهای روانکاوی به ریشهی مشکلات توجه نمیکنند و این باعث میشود که دلایل اصلی ایجادکنندهی آن مشکلات باقی بماند و باعث شود که میزان عود مشکل افزایش پیدا کند
درباره این سایت